جدول جو
جدول جو

معنی چای کندی - جستجوی لغت در جدول جو

چای کندی
(کَ)
دهی است جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر که در 32هزارگزی شمال ورزقان و 30هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع شده. کوهستانی است و 128 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از رود خانه ونستان، محصولش غلات، انگور، انار و انجیر، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی بافتن جاجیم های نفیس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چای کاری
تصویر چای کاری
شغل و عمل چای کار، کشت و زرع چای
فرهنگ فارسی عمید
(عَ کَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق، بخش قره آغاج، شهرستان مراغه. دارای 116 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها تأمین می شود. و محصول آن غلات و نخود و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گرمادوز، بخش کلیبر شهرستان اهر که در 10500گزی خاور کلیبر و 10500گزی راه شوسۀ اهر به کلبیر واقع شده. کوهستانی و معتدل است و277 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه مفاس و چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی و راهش مالرو است. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 7هزارگزی جنوب ورزقان و 6500گزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع شده، کوهستانی و معتدل است و554 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام یکی از ماههای مغولی و در زبان ترکی امروزی بمعنی عصر و پسین. (یادداشت بخط مؤلف) : در تاریخ دوشنبه دویم ایکندی آی لوییل موافق سلخ صفر سنۀ احدی و سبعین... (جامعالتواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش قره ضیاءالدین آذربایجان. در 13هزارگزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و5 هزار و پانصد گزی خاور شوسۀ خوی به ماکو واقع است، 438 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه، در 48هزارگزی جنوب شرقی شاهین دژ و 26 هزارگزی مشرق راه شاهین دژ به تکاب در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقعاست و 348 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات وبادام و حبوبات و کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 5 هزارگزی خطآهن میانه به مراغه، دارای 560 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی از دهستان قلعه دره سی است که در بخش حومه شهرستان ماکو واقع است و 162 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر. دارای 648 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان. در 24هزارگزی شمال باختری ماه نشان واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است. 644 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و بن شن و انگور و میوه جات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 27هزارگزی جنوب ماه نشان و 6هزارگزی راه مالرو عمومی واقعشده. کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از رود خانه قشلاق جوق، محصولش غلات، یونجه و قلمستان، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یِ کِ)
سلمان بن ربیعه بابلی تمیمی نخستین قاضی کوفه است که به این اسم (قاضی) معروف شد. وی در کوفه چهل روز در این شغل ماند و هیچ اختلاف و مخاصمه را نزد او نیاوردند. به وی سلمان خیل نیز گویند زیرا در خلافت عمر در کوفه متولی نگهبانی خیل (اسب) گردید. او مردی صالح و پارسا بود هر سال به حج میرفت. ابودابل از او روایت دارد پدر او شریح بن حرب قاضی کندی است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کِ)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و به علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
ابن مظفر بن ابراهیم (یا هدیه) بن عمر بن یزید اسکندرانی وداعی دمشقی. متوفی در716 هجری قمری رجوع به علاءالدین (ابن مظفر...) شود
لغت نامه دهخدا
(قُ کَ)
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 24هزارگزی جنوب باختری مراغه و در مسیر شوسۀ مراغه به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 210 تن است. آب آن از رود خانه مردی و چاه و محصول آن غلات، بادام، چغندر، کشمش، زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زید بن حسن کندی متوفی بسال 613 هجری قمری او راست: ’نتف الحیه من ابن دحیه’. (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 583). رجوع به تاج الدین کندی و زید بن حسن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه. 2 هزارگزی خاور شوسۀ خوی به سیه چشمه، کوهستانی، سردسیر سالم، با 62 تن سکنه، آبش از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دهی است از دهستان غنی بیگلو که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کِ نِ)
جان فیتز جرالد. سی و ششمین رئیس جمهور کشور ایالات متحدۀ آمریکای شمالی (1917- 1963 میلادی). وی در 1946 به نمایندگی حزب دموکرات انتخاب شد و سه دوره نمایندۀ مجلس بود. آنگاه در سال 1952 سناتور گردید و در سال 1956 نامزد معاونت ریاست جمهوری شد و در سال 1960 به ریاست جمهوری برگزیده شد و در سال 1963 به قتل رسید. او راست: چرا انگلستان به خواب رفت. سیمای شجاعان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 56 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقعشده. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ده کوچکی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 145 هزارگزی خاورحاجی آباد بر سر راه مالرو گلاشکرد به شمیل واقع شده. این آبادی دارای 30 تن سکنه است و مزرعۀ چاه مازگرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ کَ / کِ دَ)
ایجاد چاه نمودن. گودی استوانه شکل عمیق کردن در زمین. گودال عمیق کندن. چه کندن. نجخ. اعتفام. (منتهی الارب) :
ای که تو از ظلم چاهی میکنی
از برای خویش دامی می تنی.
مولوی.
تو ما را همی چاه کندی به راه
بسر لاجرم درفتادی به چاه.
سعدی (بوستان).
با دیگران بگوی که ظالم به چه فتاد
تا چاه دیگران نکنند از برای خویش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
عمل چای کار، کشت و زرع چای
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزءدهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 33 هزارگزی شمال کلیبر و 33 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل دارای 225 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی گلیم می بافند. راه آنجامالرو است. این دهکده از دو محل تشکیل شده یکی بنام خان کندی بالا و دیگر خان کندی پایین. فاصله آن دو 7/5 هزارگز و سکنۀ خان کندی پایین 122 نفر و محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در35500گزی باختر اهر و 13500گزی راه شوسۀ تبریز به اهر واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 437 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه سرند، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی و راهش مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مقنی گری، چاه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
با بی میلی کاری را به انجام رساندن، با فشار و زحمت کاری
فرهنگ گویش مازندرانی
همین قدر، همین اندازه، کمی، اندکی
فرهنگ گویش مازندرانی
مقنی چاه کن
فرهنگ گویش مازندرانی